ناصر ملکمطیعی، محمدرضا شجریان
«ناصر ملکمطیعی» را چند ماه پیش به رسانه ملی راهندادند. این موضوع بلافاصله واکنشهایی منفی را بر علیه رسانه ملی بهدنبال داشت، اما هیچکس به مرحوم ملکمطیعی اعتراض نکرد که شما چرا اصلا دعوت رسانه ملی را پذیرفتی؟ فارغ از اینکه راهتان بدهند یا ندهند.
اندکی قبل هم که «ناصر چشمآذر» از دنیا رفت، یکی از هنرمندان در آیین بدرقه جاودانگی او افشا کرد که آن مرحوم هم یکی دو هفته قبل از فوت، به رسانه ملی دعوت میشود، ولی در آخرین لحظات مانع از حضور او مقابل دوربین به خاطر ممنوعالتصویری میشوند.
من ایرادی به مرحوم ملکمطیعی و مرحوم چشمآذر نمیگیرم اگر انتخاب کردهاند که یکبار دیگر تصویریشان را رسانه ملی نشان دهد.
اما من «محمدرضا شجریان» را دوست میدارم که خیلی سالها قبل پیشدستی کرد و راسا رسانهملی را ممنوع کرد و گفت ترانههای مرا پخش نکنید، به جز «ربنا». و وقتی هم که احمدینژاد مردم را خس و خاشاک نامید، با افتخار گفت من خسوخاشاکم و صدای این خسوخاشاک را پخش نکنید.
شاید باور نکنید، ولی همه تنفر مردم از «علیرضا افتخاری» تنها به آغوشکشیدن احمدینژاد در آن برنامه کذایی مربوط نمیشد. مردم برنامه «با کاروان شعر و موسیقی» که شش دانگ بهنام افتخای و «سهیل محمودی» سند زدهشده بود را به یاد داشتند و همه ناراحتیها به مرور جمع شد بود تا داستان آغوش محمود هم حکم «چوب بر بار بلور» داشت که همه چیز را شکست و دیگر هم نشد که درست شود و هر تلاشی جهت بازیابی به نتیجه عکس منجر شد.
اگر رسانه ملی میرویم، به مردم کاری نداشته باشیم. مرحوم افشار به مردم کار داشت که به رسانه ملی نرفت، و مرحوم سید مهدی طباطبایی به مردم کار نداشت که آخر عمر به رسانه ملی میرفت و به همین خاطر اعتراضاتش خیلی شنیده نمیشد.