این مطلب را از کانال تلگرامی «معاونت فرهتگی دانشگاه کاشان» با عنوان «تولید محتوی ترین» برداشتم. «ترین» هم هشتگ داشت. خودم تیتر را به این شکل تغییر دادم. برای نام نویسنده فقط «مشایخی» ذکر شدهبود:
يك علاقه عجيبى در رسانههاى ايرانى و شبكههاى اجتماعى وجود دارد كه وقتى نقلقولى از مثلا دكتر «بهرام عكاشه» نقل مى شود، گفته شود: «پدر علم مهندسى زلزله در ايران.»
اينكه چه مرجعى يا چه كسى، فردى را پدرِ علم فلان و بهمان انتخاب كرده، محل اين يادداشت نيست؛ بحث اينجاست كه اذهان عمومى در ايران، عجيب مىطلبد اين قبيل واژگان را.
عجيب مزه خوبى ميدهد وقتى كه جملهاى را ميخوانيم، بدانيم اين رو پدرِ فلان علم فرمودن! خیال خواننده تخت میشود که اصلِ جنس رسیده به دستش.
مطلب علمی از سرچشمه بهدستش رسیده؛ پدر و صاحبِ آن علم این را فرمودهاند.
همین سیاق را در گونه دیگری هم متجلی میبینیم: جوانترین دانشمند، جوانترین مدیر، جوانترین استاد و….
کار به کجا رسیده؟
آقای «رشیدپور» در برنامه تلویزیونی یک شازدهای را آورده نشانده و پسرک شیرینگفتار میگوید: از ۳ سالگی طراحی خودرو میکردم. براى طراحى خودروى «كانسپشوال!» شرکت «تسلا» دنبال من است!
شرکت تسلا که پشتدرش صفِ فارغالتحصیلان و مغزهای قوامیافته دانشمندان ۳۰-۴۰ ساله برترين دانشگاههاى دنيا هست، دنبالِ رفیق جوان رشیدپور، طراح خودروی ۱۰ ساله است.
اما علّت این ماجرا از کجاست؟
چرا میشود «بیخجالت» اعلام کرد دختری ۱۶ساله انرژی هستهای را در زیرزمین خانهاش «کشف» کرده؟
چرا بیخجالت میشود یک نفر بگوید «دستگاهِ پیشبينى زلزله» را «اختراع» کرده؟ و نيم ميليون نفر عضو كانال تلگرامش ميشوند تا آبميوهگيرى سامسونگ تبليغ كند؟
چرا یک بابایی مینشیند روبهروی دوربین صداوسیما و یک تکه فوم در دست میگیرد و میگوید: این مصالح «نانو» را بعد از ۲۲سال در «موسسه كُد ساختمانى آمريكا» ثبت کردهام و با این مصالح، دیگر نیازی به میلگرد و سیمان و جوشکاری برای ساختمانسازی نداریم و این کار را من برای ایران کردهام؟
سوال را جور دیگری بخوانیم:
موضوع این نیست که چرا این افراد، این حرفها را میزنند؛ موضوع ایناست که چرا جامعه میطلبد؟
چرا دوست داریم روی تلگرام موبایلمان حرفی از پدرِ علم فلان بشنویم یا امر خارقالعادهای توسط جوانترین پژوهشگر فلان علمِ دیگر؟
ذهنها که تنبل میشود، عضلاتِ ذهن مردم یک جامعه که به جای ماهیچه تبدیل به دنبه و چربی شود، همه دنبال چیزهای درشت و راحتفهم و «چشمگیر» و دهانپُرکن میروند.
ذهنها عادتکرده به ساده فکرکردن. ذهنها خلوت و خالی است. چیز درشت راحت درش مینشیند! جوانترین فلان و پدر علم بهمان و کلا، «ترین»، عجیب ارضای ذهنی میآورد. مشکل ما آقای رشیدپور نیست که طراح خودرواش از ۳سالگی خودرو طراحی کرده.
مشکل آقای … نیست که به رییس سازمان انرژی هستهای مملكت «دستور» داده کشفِ انرژی هستهای در زیر زمین منزل دختر ۱۶ساله دبيرستانى را دنبال کند. مسئله آقای «برهمند» نیست که در خانهاش دستگاه پیشبینی زلزله اختراع کرده که هزاران محقق ژاپنی و آمریکایی دست در دست هم به مهر، نتوانستهاند «اختراع» کنند.
مسئله «ذهنهای چربیبسته» و چشمهای قِیگرفته و خنگی هست [است] که این حرفها را باور میکنند!!.
نمیخواهم بگویم كل جامعه ایرانی، خنگ و تنبل شدهاست، میخواهم بگویم آنها که میتوانند «حرف بزنند» و بنویسند و مدیا تولید کنند، باید فروگذار نکنند از تولید محتوا. وگرنه عرصه را بزرگوارانی چون آقای برهمند یکه و تنها پر خواهند کرد.
عرصه را تولید محتوایِ«ترین»ی، پُر خواهدکرد!!.